Perhaps My Destination Was Like This

بیند چو کسی موی تو گیرم سر راهش * تا ذوق تماشای تو دزدم ز نگاهش

Perhaps My Destination Was Like This

بیند چو کسی موی تو گیرم سر راهش * تا ذوق تماشای تو دزدم ز نگاهش

حواس

توی اتاق رختکن کلوپ گلف، وقتی همهء آقایون جمع بودند یهو یه موبایل روی یه نیمکت شروع میکنه به زنگ زدن. مردی که نزدیک موبایل نشسته بود دکمهء اسپیکر موبایل رو فشار میده و شروع می کنه به صحبت. بقیهء آقایون هم مشغول گوش کردن به این مکالمه میشن...
مرد: الو؟
صدای زن اون طرف خط: الو سلام عزیزم. تو هنوز توی کلوپ هستی؟
مرد: آره.
زن: من توی یه فروشگاه بزرگ هستم. اینجا یه کت چرمی خوشگل دیدم که فقط ۱۰۰۰ دلاره. اشکالی داره اگه بخرمش؟
مرد: نه. اگه اونقدر دوستش داری اشکالی نداره.
زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهای جدید ۲۰۰۶ رو دیدم. یکیشون خیلی قشنگ
بود. قیمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود.
مرد: باشه. ولی

با این قیمت سعی کن ماشین رو با تمام امکانات جانبی بخری.زن: عالیه. اوه… یه چیز دیگه… اون خونه ای رو که قبلاً می خواستیم بخریم دوباره توی بنگاه گذاشتن برای فروش. میگن ۹۵۰۰۰۰ دلاره.
مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده. ولی سعی کن ۹۰۰۰۰۰ دلار بیشتر ندی.زن: خیلی خوبه. بعداً می بینمت عزیزم... خداحافظ.
مرد: خداحافظ.
بعدش مرد یه نگاهی به آقایونی که با حسرت نگاهش میکردن میندازه و میگه: کسی نمیدونه که این موبایل مال کیه؟!

نتیجهء اخلاقی: هیچوقت موبایلتونو جایی جا نذارین

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 23:31 http://shamevojood.blogsky.com/

سلام دوست خوبم
آپپم خوشحال میشم به من سری بزنی.
موفق باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد