Perhaps My Destination Was Like This

بیند چو کسی موی تو گیرم سر راهش * تا ذوق تماشای تو دزدم ز نگاهش

Perhaps My Destination Was Like This

بیند چو کسی موی تو گیرم سر راهش * تا ذوق تماشای تو دزدم ز نگاهش

شکایت

مارها قورباغه‌ها را می خوردند و قورباغه‌ها از این نابسامانی بسیار غمگین بودند
تا اینکه قورباغه‌ها علیه مارها به لک لک‌ها شکایت کردند
لک لک‌ها چندی از مارها را خوردند و بقیه را هم تار و مار کردند و قورباغه‌ها از این حمایت شادمان شدند
طولی نکشید

که لک لک‌ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه‌ها
قورباغه‌ها ناگهان دچار اختلاف دیدگاه شدند
عده ای از آنها با لک لک‌ها کنار آمدند و عده‌ای دیگر خواهان بازگشت مارها شدند
مارها بازگشتند ولی اینبار همپای لک لک‌ها شروع به خوردن قورباغه‌ها کردند
حالا دیگر قورباغه‌ها متقاعد شده‌اند که انگار برای خورده شدن به دنیا آمده اند
ولی تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است !اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان !!؟؟ 


از دشمنان برند شکایت به دوستان


چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ؟

نظرات 3 + ارسال نظر
امین پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 14:50 http://my-neveshte.blogsky.com/

داستان جالبی بود !
منم توی وبم گاهی داستانک می زنم مثل شما جالب بود برام که شما هم این کار رو می کنین ... حالا هم که خودم اولین داستانکم رو نوشتم و

دریا پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 22:17 http://www.daryaa.blogsky.com

سلام.
مطلب جالبیه.
اگه دوست به آدم نارو بزنه دیگه احتیاجی به دشمن نیست.
آپ کردم. دوست داشتی یه سر بزن.
ممنون.

شبگرد پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 23:41

خیلی خوب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد