پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست. پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد. پسربچه پرسید:«یک بستنی میوه ای چند است؟» پیشخدمت پاسخ داد: « 50 سنت.» پسربچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسید: «یک بستنی ساده چند است؟»در همین حال، تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند. پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد: « 35 سن»پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت: « لطفا یک
بستنی ساده.» پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت. پسرک نیز پس از خوردن بستنی، پول را به صندوق پرداخت ورفت.وقتی پیشخدمت بازگشت، از آنچه دید، شوکه شد. آنجا در کنار ظرف خالی بستنی، دو سکه 5 سنتی و 5 سکه 1 سنتی گذاشته شده بود- برای انعام پیشخدمت.
زود قضاوت نکنیم www.sookhteh.blogsky.com
ضربه ای خوردم من از مستی که پایانش غم انگیز است سری بهم بزن دلم از زمین واسمون گرفته مردو مردونه .یا حق